+++++به دیوانه خانه شماره 5 خوش آمدید!++++++پست ثابت!!

                  

 

به دیوانه خانه شماره ۵ خوش آمدید!!

 

مدیریت محترم دیوانه خانه اوقات خوشی را برای شما دوستان عزیز آرزو می کند...

سه شنبه ها در دیوانه خانه شماره 5 با دکتر آژیدهاک..

 

آب بود.... کمم بود.... دیگه نیست...

 

 

 

دیوانه ها...قسمت 31 ام....تقدیم به روح بزرگ ناصر خان حجازی...

دیوانه ها....

قسمت 31 ام....

یا چگونه یک گفت و گوی تلفنی به بحثی درباره منفجر کردن برج میلاد رسید؟!

یا....چگونه یک کودک 5 ساله 118 را سر کار می گذارد؟!؟(قسمت سوم!!)

تقدیم به روح بزرگ ناصرخان حجازی عزیز که این روز ها خیلی خیلی خیلی پیر شده است...


 -راهنمای 1408 ....بفرمایید...

-الو؟سلام...

-ا؟!عمو شنگول تویی؟!؟!کجایی عزیزم...دلم تنگ شده بود برات..دیگه 1 هفته زنگ نزنی اینجا افسرده میشم میرم خود کشی می کنم ها...!!!

-یادم باشه پس دیگه زنگ نزنم..

-عمو؟!؟!؟!داشتیم؟!؟!

-اولا شما عموی من نیستی....ماشالله هزار ماشالله خودم 19 تا از تو بهترشو دارم..

-19؟!

-بلی..

-میگم شما کارخونه عمو سازی دارید ها...هفته ای یه دونه بچه تولید می کنید؟!؟!

- بلی..

-واقعا تبریک می گم به این پشتکار و تلاش...بعد میگن چرا تهران شلوغه....ترافیک زیاده...خب این 19 تا عمو نفری یه موتورم بخواهند بخرند یه خیابونو می بندند...این طرح زوج و فرد رو باید رو عموهای تو اجرا کنند...

-حالا که عموهام نیستند....یعنی مشکل ترافیک حل میشه؟!؟!
-نیستند؟!؟!کجان؟!؟!

-رفتند مکه...

-جدی؟!؟!آخی....وقتی اومدن بهشون بگو زیارتشون قبول باشه...ما رو هم دعا کنند..بعدشم یه دخیل ببندند که ایشالا خدا شفاتون یعنی شفاشون بده و ..

-دخیل؟!؟!

-بلی..

-میگم رفتند مکه...میگی دخیل ببندند؟!

-آهان!!مکه رفتند!!پس بهشون بگو که یه سنگ هم از طرف ما به اون شیطان رجیم بزنند...

-چه زیارتی؟!؟!؟چه کشکی ؟!؟!چه دوغی؟!؟!رفتند مهناز افشارو ببیند..

-مهناز افشار؟!؟!

-بلی...مگه شما خبر نداری؟؟!

-نه..

-برادر مشایی خواهر افشار و برادر گلزار و برادر شریفی نیا  و خواهر حمیدی و برادر نواب صفوی و برادر پورنگ! و خواهر هدیه تهرانی  رو فرستادند حج...

-هدیه تهرانی هم هست؟!؟!


-نه اشتباه شد...اونو یه جا دیگه فرستاده بود...ببخشید..این جزو اطلاعات محرمانه بودها..نباید لو می رفت...اشکال نداره حالا..

-می بینم این روزا چقدر همه دخترا زنگ می زنن می گن شماره دفتر مشایی رو می خوان ها...نگو خبراییه...پس عمو های شما رفتند اونجا....بهشون می گفتی از عمو پورنگم برای تو یه امضا بگیرند....

-خفه شو!!پورنگ باید بیاد از من امضا بگیره...

-بلی...این هم حرفی است...

-حالا من یه سوال داشتم...

-بپرس عزیزم...118 برای همین چیزا ساخته شده...

-میگم یعنی الان محمد رضا گلزار و مهناز افشارم کچل می کنند؟!؟!؟

-آره دیگه...البته مهناز افشار که کچل کنه هم ما نمی فهمیم...چون همیشه روسری سرشه...

-ها هاها...گلزار کچل خیلی باحال میشه قیافش...هی با اون موهاش پز می داد...

-بیچاره کی پز داده؟!؟!

-همین هفته پیش...اومده بود دفتر عموم ...

-کدوم عموت؟!؟!
-عمو حمامم..

-حمام؟!؟!فلسفه اسمش چیه؟!؟!

-هیچی....ایشون دلاکند..واسه همین اسمشو گذاشتند حمام...

-یعنی از اون موقع که به دنیا اومد می دونستید دلاک میشه؟!؟!

-نه میمون قطبی!!چون هیچ اسمی به ذهن بابابزرگ و مامن بزرگم نمی رسیده گذاشتند بزرگ بشه...وقتی شغلشو انتخاب کرد اومدند بر حسب شغلش اسم گذاشتند روش..

-بعد ایشون کی شغلشو انتخاب کرد؟!؟!

-یه هفته ای میشه...

-بلی..!!دفتر چی داره بعد؟!؟!دفتر 100 برگ؟!!
-(...)!!!!دیوونه زاده!!آناناس دریایی...بی نمک!!......دفتر دلاکی داره...

-میگم این بحثو ولش کن...داشتی درباره گلزار می گفتی..

-آهان...همین هفته پیش اومده بود دفتر عموم...هی موهاشو تکون می داد...و پز می داد..ایشالا کچل کنه دیگه موهاش در نیاد بخندیم!!

-عزیزم...ببین مسخره کردن دیگران در هر شرایط کار زشت و نپسندی است...سعی کن همیشه..

-فکر کردی من بچم؟!؟!داری نصیحتم می کنی؟!؟!

-نه البته....اما..

-میگم یه سوالی داشتم...

-بپرس..عزیزم...118 برای همین چیز ها ساخته شده است...

-میگم مگه 118 اطلاعات نیست؟!؟!

-بلی..

-مگه شما مسئوول 118 نیستی؟!؟!
-بلی..

-مگه شما نباید به ملت ایران اطلاعات بدهی؟!؟!

-بلی...

-پس چرا هر وقت من زنگ می زنم تو عین شتر ماهی فقط گوش می کنی چی شده و من هر چی اطلاعات دارم بهت میدم؟!؟!

-به نکته بسیار درستی اشاره کردی..خودمم تا حالا بهش فکر نکرده بودم...

-خاک بر سر من! که 118 ام...تو باشی..!!

-ناراحتی می تونی قطع کنی...

-بلی..من از خدامه که دیگه باهات حرف نزنم اما نمیشه...

-چرا نمیشه؟!؟!

-برای اینکه این دکتر عین اسبی که رم کرده اونم توی مسابقه اسب سواری! (بلا نسبت شما خواننده این وبلاگ!) داره تو برنامه مایکروسافت وورد دیالوگ های ما رو می نویسه و ول کن  ما نیست...تازه کلی خبر و جمله و اتفاق افتاده تو این دوهفته که همشو باید بیاره تو این مکالمه وگرنه دمده و قدیمی میشه...

-ای بابا...سر یه خبر حج رفتن 4 تا بازیگر دو زاری که اینقدر دیالوگ بنویسه واسه خبر "برکناری وزیر نفت و وزیر ....و. وزیر ........ توسط رییس جمهور می خواد چقدر دیالوگ بنویسه؟!؟!!

-جالا اینا هیچی....راجع به شهادت بن لادن و 11 سپتامبر و انفجار برج میلاد چی می خواد بگه؟!؟!

-مگه برج میلاد منفجر شد؟!؟!من شنیده بودم دزدینش...

-نه بابا...شایعه بوده...مجسمه ها رو می دزدند...برجو که دیگه نمی تونند بدزدند...

-چرا...طرف ما هر چی که بخوان می تونند بدزدند...

-طرف شما.؟!همون طرف ماست دیگه؟!؟!نه؟!؟!(به قسمت ۲۰ ام دیوانه ها رجوع کنید!!)

-بلی..راستی میگم عموهای شما تو کار ترور بودند راجع به این ترور بن لادن چیزی نگفتند!؟!؟!
-اولا عموهام نه..و فقط یه دونه عموم...همون عمو  فرمونم...بعد مثلا چی بگن؟؟!

-مثلا ترورش مشکوک نبود؟!؟!؟اصلا زندس یا مرده؟!؟!اصلا بن لادن بوده کشتند؟!؟!یا یکی دیگه بوده....مثلا بدل بوده...یا مثلا نمرده باشه..زامبی شده باشه...یهو یه مدت دیگه زنده بشه بیاد همه رو بخوره...بعد تام کروز بیاد با یه ماشین گان همه دنیا رو از شر این همه زامبی نجات بده...

-اولا تام کروز دیگه خز شده رفته...الان بازیگر های بزرگی مثل احمد پور مخبر و حلیمه سعیدی  مدند...دوما اون که زامبی کشه یک زن نامحرم گیس بریده کافر به نام خواهر میلا جووویچه....بد جوری هم دل ما رو برده...

-عمو؟!؟!زشته ...این جرفا....تو 5 سالگی؟!؟!شما بشین همون فیلم های تارانتنیتو نگاه کن...

-راستی فهمیدی عمو تارانتینومون داره فیلم جدید می سازه؟؟!؟!؟!

-عمو تارانتینوتون؟!؟!؟!تارانتینوی شماست؟!؟!عموته یعنی؟!؟!


-بلی دیگه...19 امین عموم که گفتم همین عمو کویینتینه...

-آهان!!بعد ایشون همین هفته پیش به دنیا اومدند....پری روزم پالپ فیکشنو ساختند و جایزه کن رو گرفتند..نه؟!؟!

-نه  بی شعور زاده!!....ایشون همین جوری به صورت افتخاری و مرامی عموی ما شدند..و هیچ گونه رابطه خونی باهاشون نداریم...

-بلی...

-حالا داشتم می گفتم...یه فیلم وسترن داره می سازه...ساموئل جکسون و ویل اسمیت و کریستوف والتزم توشند!!آخ جون..چه شود..کن سال دیگه مال عموی خودمه...

-کن امسال مال کیه!؟!؟!
-والا نمی دونیم...چون داورش رارت دنیرو است...اصلا معلوم نیست این دیونه سلیقه اش چیه...ولی عموم میگه امسال درخت زندگی مال ترنس مالیک و مالیخولیا مال لارس وون تریر و خیلی شانس برندگی دارند!!

-این همه اسم آدم کافر ودیوانه رو تو از کجا یاد گرفتی ؟!؟!؟!

-از تو تلویزیون...

-هی میگن این تلویزیون بد آموزی داره....هی میگن بچه بشین پای درس و مشقت....تلویزیون نگاه نکن واسه همینه...

-اون فارسی وانه که بد اموزی داره...تلویزیون طرف ما که خیلی هم خوب آموزی داره...سریال هاش هر کدوم پر از پند و نصیحت و شعار و هزار تا چرت و پرت دیگه اند...

-میگم من کم کم دیگه دارم دیوانه میشم...همیشه از بچگی از بچه بدم می اومده...الانم تو دیگه رفتی رو اعصابم...من جکمو بگم یا تو جکتو می گی؟!؟!
-تو بگو...

-ای کلک...می خوای جکمو بگم بعد تو دو تا از حیوون اختراعی های دکتر بهم بندازی؟!؟!نه دیگه گول حرفاتو نمی خورم...

-نه اتفاقا...دکتر زده تو خط میوه های اختراعی...جکتو بگو می خوام چند تا میوه تلفیقی بهت بندازم حال کنی..!!

-این دیشب برام اس ام اس اومده..خیلی باحاله...قابل توجه آقایان محترم...با در نظر گرفتن قیمت جدید سکه هم اکنون دیه زن از مهریه ارزان تر است...تصمیم گیری با شماست..!! ها ها ها...

-مرتیکه هویج فرنگی........کمپوت سیب زمینی!...یه کامیون الاغ!!...(...)!!!!


 و این گفت و گو در همین مکان و همین زمین به پایان می رسد!!


 پ.ن:یک افشای سینمایی تاریخی را فقط و فقط از اینحا بخوانید!!

 

 

 پیشنهادات(استثنا این دفعه پیشنهاد صحیح تر است! "ات" دیگر ندارد!):

ببینید:مونولوگ"مردی که حرف می زند"....نوشته محمد چرمشیر...با بازی افشین هاشمی..در کافه تریای تالار چهارسو..مجموعه فرهنگی ورزشی!! تئاتر شهر...

از امروز ....قیمت بلیت:4000 تومان...هر روز ساعت 18....

(خودمم هنوز ندیدم و  فردا خواهم دید!!)

 

 

تا برنامه آینده...امیدوار باشید و+!!

یک خروار پیام بازرگانی....آگهی..پیشنهاد و جمله. و ...تقدیم به سر الکس فرگوسن!

یک خروار..پیام بازرگانی..آگهی...پیشنهاد...جمله... و ....

 تقدیم به روح بزرگ سر الکس فرگوسن....مربی تمام نشدنی منچستر..که باز هم توانست قهرمانی لیگ برتر انگلیس را به همه هواداران محترم منچستر یونایتد(از جمله خودم!) هدیه دهد!!


 تئاتر "گلن گری گلن راس"....نوشته دیوید ممت....به کارگردانی پارساپیرورز فر...با بازی:پارسا پیروز فر...رضا بهبودی...سیاوش چراغی پور...همون برق نورد...و..

خرداد و تیر 1390...در تماشاخانه ایرانشهر..

(نکته:از همین نمایشنامه فیلمی باهمین نام با بازی آل پاچینوی خودمون هم ساخته شده است!)

برای دریافت اطلاعات بیشتر در باره نمایشنامه و خود نمایش به اینجا تشریف ببرید!!

 


 برای موفق شدن کافی است تلاش کنید...

پائولو کوئلو


در نمایشگاه کتاب همراه ما باشید....برای اولین بار

افتتاح رستوران های زنجیره ای اصغر کثیف...(برادر زاده خواهر فری کثیف!)

بهترین...خوشمزه ترین...جدیدترین...و کثیف ترین ساندویچ دنیا را با ما تجربه کنید...

وعده دیدار ما:مصلی..نمایشگاه کتاب...روبه روی شبستان...درخت سوم...زیر پله ها...

 

همراه با موسیقی زنده...و مراسم آتش بازی...


کنکوری ها..........................................کنکوری ها.............

دیگر نگران نباشید...اضطراب دارید؟!؟!از کنکور می ترسید؟!؟!

به آموزشگاه ما بیایید...تنها با یک جلسه...فقط یک جلسه شرکت در آموزشکاه ما...100 در صد تضمینی قبولی کنکور در بهترین دانشگاه های کشور..

 

جلسه اول رایگان..


پیشنهادات:

ببینید:قهوه تلخ...مجموعه 21 ام....فوق العاده عالی...چند تا سکانس ژوله ای خاص دارد...شوخی های این مجموعه هم فوق العاده عالی از آب در آمده اند....

 ببینید:فیلم "تاریخچه خشونت"...(A history of violence)....ساخته دیوید کراننبرگ...با بازی ویگو مورتنسن(آراگورن ارباب حلقه ها!) و اد هریس..!

بخرید:از نمایشگاه کتاب...نشر مثلث...کتاب "من گوساله ام"..مجموعه کاریاتور های بزرگمهر حسین پور با عنوان من گوساله ام که در مجله 40 چراغ چاپ می شد...

و...کتاب "خندیدن قدغن نیست"..نشر روزنه..مجموعه کاریکاتور های مانا نیستانی..پیدا کردن مجموعه کاریکاتور های مانا نیستانی در نمایشگاه کتاب خیلی حال می دهد!!نه؟!.

 

بهرام بیضایی...اصغر فرهادی...پوران درخشنده...حسن فتحی....عزیزالله حمید نژآد...تهمینه میلانی....شما را به دیدن فیلم "مرهم" ساخته علیرضا داود نژاد دعوت می کنند...واقعا به نظر شما برای رفتن به سینما باید درنگ کرد؟!؟!


 

به یک عدد آمبولانس...و یک عدد نعش کش...و یک مرده شور برای رفتن به بیمارستان امام خمینی نیاز مندیم...

یک عدد بیمار


بشتابید......................................بشتابید..............

تور یک روزه سفر به حج....از راه دریایی...زمینی...هوایی...با ارزان ترین قیمت...اقامت در هتل 1 ستاره....چادر..بر روی تپه...

جاذبه های توریستی حج:محمد رضا گلزار...مهناز افشار....نیوشا ضیغمی...حسام نواب صوی..الهام حمیدی...

و با حضور افتخاری:عمو پورنگ...و محمد رضا شریفی نیا...

شرکت مسافر بری ما زیارت خوبی را برای  شما طرفداران این بازیگران آرزو مند است!!


 در نمایشگاه کتاب آماده پاسخ گویی به هر گونه مشکلات شما دوستان عزیز هستیم...

غرفه ایرانسل..پراکنده شده در سطح فضای مصلی..

نکته:شارژ ایرانسل نمی فروشیم!!(در پ.ن 1 بیشتر خواهید خواند!)


برای پیروزی در یک مسابقه فوتبال باید حریف را شکست داد!

فیروز کریمی


در راستای طرح حذف 3 صفر از پول ملی ایران هم اکنون در مجلس طرح حذف 4 صفر از سن آیت...جنتی پیشنهاد شده است...

(این قسمت نوشته من نیست!یعنی همینی که در بالا خوندید رو گفتم...یعنی همین دو خط بالایی!) 


خرید و فروش هر گونه سوالات کنکور...

در هر رشته...و هر سالی ....

در طرح ها و رنگ های مختلف.....

برای افراد زیر 10 سال نیم بها حساب می شود...

با ما تماس بگیرید...شماره ما را ندارید؟!؟!از 118 بگیرید!!


به چندین عدد آدم بیکار بدون سابقه کار و با مدرک تحصیلی فوق دیپلم به بالا جهت سرگرمی خود نیازمندیم...

یک آدم بیکار


و سرانجام....افتخاری دیگر برای ایران و ایرانی...

ایران خودرو "خودرو هوشمند اسلامی" در راستای طرح پخش اذان از تاکسی ها را تقدیم می کند...

این خودرو هنگام نبستن کمربند ایمنی صلوات می فرستد...

در صورت سوار شدن زن نا محرم صیغه محرمیت 1 ساعته می خواند...

در صورت بروز حادثه...عمل نکردن ترمز....باز نشدن ایر بگها...یا .. برای روح مرحوم یا مرحومه فاتحه می فرستد...

از مزیت های دیگر این خودرو:1)دارای 4 چرخ و 4 در است...

                                     2)داری گاز...و ترمز و دنده می باشد..

                                      3)چنجر هم داره!!!

فروش فوق العاده....ویژه و استثنایی....تا سال آینده...


و...

دیوانه ها...قسمت 31 ام....

یا چکونه یک گفت و گوی تلفنی به منفجر کردن برج میلاد ختم شد؟!؟!

بازیگران:شنگول سرانجام...(کودک 5 ساله) و آقای 118!

با حضور افتخاری:اسامه بن لادن....مهناز افشار...و کویینتین تارانتینو...

نوشته:دکتر آژیدهاک..

این قسمت با کمال افتخار تقدیم می شود به روح بزرگ......

(مسابقه:جای خالی را پر کنید و به قید قرعه برنده یک دستگاه یخچال فریز رنگی شوید!!هر دیوانه فقط حق دادن یک عدد رای را دارد!!)

 

***************توجه**************************توجه*********

دوست خوبمان آرمیتیس عزیز...توانست برنده یک دستگاه یخچال فریز رنگی(البته عکسش) شود...زیرا جواب درست تقدیم به روح..... را که ناصر حجازی عزیز بود حدس زد....

با تشکر!!

سه شنبه...27 اردیبهشت...سال 1390...ساعت 22...به وقت ایران.   در دیوانه خانه شماره 5...


 

ای قشنگ تر از پریا....تنها تو کوچه نریا...!

شهرام شب پره


پ.ن 1:در نمایشگاه کتاب با اون همه عظمت یک بدبخت بیچاره فلک زده ای(دور از جون شما البته) اگه شارژ ایرانسل بخواد با همینی که در بالا نوشتم مواجه می شود!

 

پ.ن2:تا دیداری دیگر...امیدوار باشید و +!!

 

دیوانه ها....قسمت 30 ام....تقدیم به مستر بین!!

دیوانه ها....

قسمت 30 ام....

یا چگونه یک کودک 5 ساله 118 را سر کار می گذارد ....قسمت دوم!!

 

یا ببخشید احیانا....زبونم لال...شما آقای رییس جمهور رو ندیدید؟!؟!.....(این گفت و گو روزی نوشته شده بود که هنوز آقای رییس جمهور پیدا نشده بود!)

این گفت و گو با کمال افتخار تقدیم می شود به روح بزرگ روان آتکینسون یا همان مستر بین خودمان که این روز ها خیلی پیر شده است...


 

-راهنمای 1408 بفرمایید...

-سلام...خسته نباشید..

-بفرمایید...

-ببخشید می خواستم بدونم شماره  افراد خارجی هم شما دارید؟!؟!

-نه عمو جون....شما با افراد خارحی جی کار داری؟!؟!شما برو نقاشیتو بکش عمو..

-مثل اینکه منو به جا نیاوردید ها...

-شما؟!؟نه..

-من شنگول سرانجام هستم...

-کی؟!؟!

-همون که تو قسمت 27 ام دیوانه ها حسابی سر کارتون گذاشت..همون کودک 5 سالهه....(دیوانگانی که قسمت 27 را نخوانده اند بهتر است بخوانند!!!!)

-به...به به....عمو جان شمایی؟!؟!چرا زود تر نگفتی خب....دلمون تنگ شده بود...

-من هم همین طور..

-عموهات خوبند؟!؟!

-بلی....سلام می رسونند...خدمتتون...هر 18 تاشون...

-18 تا سلام بهشون برسون و .......وایسا ببینم..تو مگه 17 تا عمو نداشتی؟!؟!

-چرا...اما همین پری روز 18 میشم به دنیا اومد...!!

-به به...ماشالله چه همتی می کنند این پدر بزرگ و مادر بزرگ شما...میگم خبر دار شدند که طرح یک میلیون دادن به کودکان حذف شده که؟!؟!

-بلی...اما اونا برای تفریح بچه دار می شند....

-به به...واقعا چه تفریح سالمی..!!!..حالا اسمشو چی گذاشتند؟!؟!


-صمصام...بابابزرگم میگه در آینده احتمالا جامعه شناس میشه...

-برای چی؟!؟!

-برای اینکه تا به دنیا اومد عین بلبل..بلبل که چه عرض کنم...عین طوطی داشت درباره مشکلات امروز جهان سوم و خاور میانه حرف می زد..

-عزیز من...بچه که به دنیا میاد که حرف نمی تونه بزنه..."یا علی" هم نمی تونه بگه چه برسه به صحبت درباره ...

-چرا دروغ میگی؟!؟!من خودم دیدم...یک میز گردی هم شده بود...تازه داشت به حذف یارانه ها می رسید که بند نافش رو بریدن دادو بیداد کرد...

-به به...خب عمو جون...این بحث ها رو ولش کن...چه کار داشتی؟!؟!

-می خواستم بدونم شماره افراد خارجی رو هم دارید شما؟!؟!

-بستگی داره ...

-به چی؟!؟

-به کشوری که توش زندگی می کنه..باید ببینیم روابط خوبه یا نه...مشکلی ندارند با ما...تحریم کردند یا نه...

 -خب فکر نکنم پس..

-حالا شماره کی رو می خوای؟!؟!

-خیاط و آرایشگر ویکتوریا بکهام...

-جانم؟!؟!؟!؟!؟چرا؟!؟!


-مگه شما چند روز پیش رویال ودینگ رو ندیدی؟!؟!

-ها!؟!؟!؟

-همین عروسی نوه ملکه انگلستان...پرنس ویلیلام و کیت میدلتون..

نه....متاسفانه ما دعوت نبودیم!!

-آهان...ما اونجا بودیم...آخه می دونید عمو سرسامم یه مدت تو کاره رانندگی لیموزین و رساندن عروس از آرایشگاه به مراسم عروسی بوده...واسه همینم ما هم دعوت شده بودیم جمیعهم خاندواگی...!!

-به به...حالا شماره خیاط و آراشگر دیوید بکهام رو برای چی می خوای..

-دیوید بکهام نه...همسر گرامیشون ویکتوریا رو می خواستم....

-برای چی؟!؟!

-برای اینکه می خواستم زنگ بزنم یه فحش بدم به آرایشگر و خیاطش..با اون طراحی لباس مزخرفی که همیشه براش می کنه...یه ذره زیبایی که تو وجود این  زن هست رو می گیره ازش!! بعدشم با عموهام بریزیم ترورشون کنیم..

-عموهات تو کار ترورم هستند مگه؟!؟!

-شما عبدالمالک ریگی رو می شناسی؟!؟!

-بلی...

عموی من فرمانشونه...

-فرمان؟!؟!

-آره...اسم عمومه...

-یه دونه اسم درست و حسابی هم...ولش کن...حالا عروسی خوب بود؟!؟!


-نه بابا...اصلا حال نداد...عروسی که توش بشکن و بالا نندازی که عروسی نیست...همه چی سر موقع و به وقتش انجام شد...همه خیلی مرتب و شیک بودند...نه مادر عروس و داماد دعواشون شد.....نه ملکه سکته ای چیزی زد....نه شاباشی دادن به هم....نه کسی کلی کشید....تازه باقالی پلو با ژله هم ندادند...

-ای بابا....پس باحال نبوده...

-اون همه مهمون هم اومده بودند..یک دعوایی..یه هرج و مرجی...یه شلوغ پلوغی....یه صف به هم ریختنی..هیجی...

-ای بابا...خیلی بی مزه بوده که...آدم معروف کسی نیومده بود؟!؟!

-چرا..مستر بین اومده بود...دیوید بکهام و زنش هم که اومده بودند.....یکی دیگه هم بود....آّهان یادم اومد....التون جان و شوهرش هم اومده بودند...

-عزیز من...التون جان که مرده...

-التون جان کجاش مرده؟!؟!زنده ست...خودم دیدمش..

-نه مرده را باید با فتحه بخونی..

-نه بابا..آخه با فتحشم درست نمیشه!!.خودم دیدم با شوهرش اومده بود...

-عزیز من...التون جان مرده(فتحه!!)...همون خواننده معروفه که شیر شاه رو خوند...حتما کارتون شیر شاه رو دیدی دیگه؟!؟!


-نه...کارتون؟!؟!من با این شعور پنهانم بشینم شیر شاه ببینم؟!؟!همین دیشب ده فرمان کیشلوفسکی رو تموم کردم...عجب فرمان قتل مکنش میزانسن و دکوپاژ استادانه ای داشت...!!

-میگم شما مطمئنی 5 سالته؟!؟!

-بلی...برای چی؟!؟!

-آخه خیلی از سنت(با کسره خوانده شود!) بیشتر می فهمی ها...

-نه خیر..شما خیلی از سنت(باز هم لازمه بگویم با کسره خوانده شود؟!) کمتر می فهمی..

-واقعا دست گلتون درد نکنه...

-آهان!!!راستی خوب شد گفتی این دیالوگو....یاد یه چیز دیگه افتادم..شما نمی دونی این قهوه تلخ چرا انیجوری شده...

-چه جوری شده؟!؟!
-این یارو شکور(امیر حسن رستمی) که اومد...چرا نیومده رفتش..؟!؟!

-هیچی دیگه...گفتند که خواب دیده بود دیگه شاه...سرکاری بوده..

-بچه خودتی !!درسته که من 5 سالمه...اما از 100 تا تو و امثال تو بیشتر می فهمم!

-من کی گفتم تو بچه ای.....میگم.....

-مگه پشت جلد قهوه تلخو ندیدی؟!؟

-نه..

-هیچی دیگه...خلاصه اشو با برچسپ چسپوندن...بعد من برچسبشو کندم...دیدم یه خلاصه داستان دیگه بوده..یعنی داستانو عوض کردن...

-جدی؟!؟!چرا؟!؟!کی؟!؟!

-خوبه من پرسیدم ها...حالا از من نشنیده بگیر...اما عمو تنهام..

-عمو کی کی؟!؟!

عمو تنهام..

-اسمش تنهاست؟!؟!

-نه خیر...اسمش تنهامه...تنهام...

-تنهام که اسم نیست...؟!تنها هم اسم نیست...صفته..

-خب می دونی...این عموی من تا 4 سالگی براش شناسنامه نگرفته بودند...چون هر چی مامان بزرگ و بابا بزرگم فکر می کردند اسمی به ذهنشون نمی رسیده...بعد که میره مهد کودک اونجا خیلی تنها بوده... همه مسخرش می کردند و هیشکی باهاش دوست نمی شده.....بعد می اومده خونه بهش می گفتند مدرسه چطور بود؟! جواب میداده خیلی تنهام.. هی می گفته من تنهام...من تنهام...واسه همین اسمشو می ذارن تنهام!!

-یعنی در طول 38 سال زندگیم همچین خانواده ای ندیده بودم!!

-من هم همین طور...حالاد اشتم می گفتم...عمو تنهام که تو کار سانسور و این حرفاست میگه که این شکوره که اومده بود نقشش شبیه یکی از شخصیت های مهم کشور بوده...

-شبیه کی؟!؟!

-اسفندیار..

-اسفندیار رویین تن..؟!؟!

-نه..

-اسفندیار منفرد زاده؟!؟!
-نه..

-اسفند..

-بسه دیگه...ولش کن..دیگه هر کی قرار بوده بفهمه فهمیده..یه سوال دیگه هم داشتم..

-بفرمایید..

-اگه بخوام از 118 شکایت کنم باید به چه شماره ای زنگ بزنم؟!؟!

-برای چی شکایت عزیزم؟!؟!من که چیزی نگفتم...من توهینی به شما کردم؟!؟!اتفاقا این گفت و گو یکی از معدود گفت و گو هایی بود که در آن نه فحشی رد و بدل شد ....و نه حیوانه های اختراعی دکتر آژیدهاک..

-آخه من زنگ زدم از شما اطلاعات بگیرم ولی هر چی اطلاعات خصوصی و خانوادگی و فرهنگی و هنری و سیاسی کشور بود گذاشتم کف دستتون...فقط کم مونده بگم رییس جمهور این 10 روز کجا غیبش زده بود و چی شده بود که نیومده بود.....

-کجا غیبش زده بود؟!؟!

-ها ها..فکر کردی بچم؟!؟!رفته بوده پیش بلوتوس کبیر..!!اون هم آخه گم شده بود...

-عمو جان...اما این درست نیست..من این همه با صبر و مدارا باهات برخورد کردم و تو حالا میخوای شکایت کنی از ما....خحالت بکش...

-بسه دیگه...خسته شدم از حرف زدن با شما...من جکمو بگم یا شما جکتو میگی؟!؟!

-اول یه دونه جک شما بگو...بعد من میه جک خودم میگم..

-خب....صبر کن ببینم...آهان یادم اومد..یه روز به یه یارو میگن چرا این همه پول داشتی اومدی 504 خریدی؟!؟!خب مثلا می رفتی مرسدس بنزی....بی ام وی ....جکواری چیزی می خریدی....طرف میگه آخه به صاحابش علاقه شخصی داشتم و می خواستم کار خیر کنم.....ها ها ها...

-بی مزه لوس....مرتیکه سیفون!! این جک بود؟!؟!

-نه پس...واقعیت بود...

-حالا جک منو داشته باش..یه روز شبکه بانکی کشور میاد به همون یاروهه میگه تو که اینقدر بدهکاری به بانک ملی....چرا نمیای یه کار خیر بکنی؟!یارو هم میاد کار خیر میکنه یه پژو 504 می خره...ها ها ها...

-خیلی بی مزه و لوسی....بی نمک (....)!! شتر مرغ ماهی ....کلاغ خار دار....نذاشتی یه گفت و گو ما فحش ندیم  به هم...


 

 

و این گفت و گو در همین مکان و همین زمان و به همین صورت پایان می پذیرد!

 


 

 

پیشنهادات:

ببینید1:فیلم مراسم(the rite) با بازی اسطوره بزرگ سینما...آنتونی هاپکینز...  در نقش پدر کارلوس...یک کشیش جن گیر...آنچان قدرتمند ظاهر شده است که همه بار فیلم را به تنهایی روی دوش خود می کشد و ضعف های فیلم را می پوشاند..

 ببینید ۲:فیلم (Sunset limited)..ساخته تامی لی جونز....نوشته کورمک کارتی نویسنده کتاب هایی چون جایی برای پیر مرد ها نیست...(که برادران دیوانه کوئن فیلمش را ساخته اند!) و کتاب جاده...(که یک کارگدرانی که اسمش را یادم نیست فیلمش را ساخته است!!)...

اگر به فیلم های پر دیالوگ و در فضاهای بسته و با بازیگر کم علاقه دارد بدون شک سانست لیمتید را انتخاب کنید...یک فیلم ۱ ساعت و نیمه که تمام بازیگرانش دو نفر تامی لی جونز و ساموئل جکسون است...که روبهروی هم در اتاقی در بسته نشسته اند و در باره موضوعی که نمی گویم تا اگر می خواهید ببینید بی مزه نشود صحبت می کنند...

هر دو بازیگر مخصوصا ساموئل جکسون بدون شک یکی از بهترین بازی های عمرشان در نقشی خاص و سخت را به خوبی ایفا کرده اند...

 

بخوانید:نمایشگاه کتاب نزدیک است...

کتاب "تجاوز قانونی"...نوشته کوبه آبه....ملقب به کافکای ژاپن....انتشارات مروارید..

کتاب "سور بز"...شاهکاری از ماریو بارگاس یوسا....ترجمه عبدالله کوثری...نشر علم..

کتاب "پختستان" نوشته ادووین آبوت...ترجمه منوچهر آذر...انتاشارت کارنامه..مطمئن باشید تا به حال کتابی به این خاصی و عجیبی نخوانده اید...فقط بگویم که داستان این کتاب در دنیایی دوبعدی می گذرد...و شخصیت های کتاب همه شکل های هندسی هستند..!!

 

 


 

پ.ن۱:روز معلم مبارک باد!!

پ.ن ۲:دیوانگان محترم...این آپ دوست خوبم ایمان را بخوانید....بسیار زیباست..!

بخوانید!

پ.ن۳:قسمت ۳۰ ام یعنی همین قسمتی که الان خوندید رو خیلی دوست دارم...!

تا قسمت آینده...

امیدوار باشید و +!!

دیوانه ها ....قسمت 29 ام.....نویسنده مهمان:برادر چیزنویس.!

 
 
این گفت و گوی دیوانه ها...نوشته دوست بسیار عزیزم برادر چیزنویس می باشد...(قسمت های تو پرانتز که به رنگ قرمز می باشد نوشته من می باشد....کمی اصلاح کردیم!)
از این دیوانه بزرگ به خاطر توجهشون به دیوانه خانه ما تشکر می کنیم..!
 
 
دیوانه ها...

قسمت 29ام...

کاری از دیوانه زنجیری چیزنویس...

یا گفتگویی که از یک قبض برق ساده به (دید دید) شدن یک انسان انجامید!

این گفت و گو با کمال مسرت تقدیم می شود به خود دکتر آژیدهاک!!!همچنین اون یه خورده ی خیلی نا محسوسش تقدیم می شود به زاکری کوئینتو (نمی دونم کیه)!و جاش هالوی(نقش سایر) به خاطر حضور داشتن در نقش دو کاراکتر جذاب و سکشوآل(!)(برادر جیز نویس! در دیوانه و خانه و این حرفها؟!)دو سریال پرطرفدار هیروز و لاست!!!


-الو...

-بله؟

-میگم قبض برق اومده واست؟(خیلی بی مقدمه شروع میشه اما عیب نداره...خوبه!)

-آره!

-خب چی نوشته...!!!

-نوشته مشترک محترم!

-احمق وزغ!!!(وزغ ماهی!)می گم هزینه...

-این چه طرز صحبت کردن با باباته...نره خر(زاده)!!!

-ا...بابا تویی؟

-نه...عممه!

-ا...عمه(عمه بابام!) تویی؟

-نه احمق...باباتم!

-ا بابا...کجایی تو؟

-خانه سالمندان!

-ای وای!کی بردت خانه سالمندان؟

-خود خرت!...یادته می خواستی زمین خونه رو بکوبی برج بسازی...گفتی تا این مرتیکه اسقاطی اینجاس نمی شه کاری کرد باید بردش یه گورستونی!

-آره یادمه!

-کوفت کاریو یادمه!

-هی...چه دوره زمونه ای شده!...خب کار نداری؟

-برو بمیر...خاک بر سرت با پسر شدنت!(آبروی من وبردی!)

-برو بینیم بابا...

(این مکالمه همین جا پایان می پذیرد ولی مکالمه ای جدید تر در اینجا شروع می گردد)

-الو؟

-هوممم!!!

-قبض برق اومده واست؟

-هومممم!!!

-هوم زهر هلاهل!...توش چی نوشته؟

-هوووووم!!!

-کدوم گورستونی هستی باز...رفتی پی الواطی؟؟؟

-نه اومدم (فورت فورت فورت) سینما...

-سینما؟؟...تو و سینما؟...تو فیلم می دونی چیه اصلا؟...آخرین فیلمی که دیدی زیزی گولو بود...

-زیزی گولو (فورت فورت فورت) سریال بود...

-حالا ...چرا فورت فورت می کنی...قلیون بردی سینما؟؟؟

-نه دارم ساندیس می خورم...

-وایسا بینم اردک زاده!اخراجی ها 3 رو که نرفتی ببینی خبر مرگت...؟

-چرا رفتم!

-ای مرتیکه ی ح(دید دید) ح(دید دید)(...)!!لااقل می رفتی جدایی نادر از سیمین...

-چی شده؟؟؟...عمو نادر از زن عمو سیمین جدا شده؟

-ساکت بابا...من خودم ختمم(ختمی؟!ختم کی؟!؟کی مرده؟!بگو من طاقتشو دارم!! ....و اینگونه اگر ادامه می یافت به کجا ها که نمی رسید این گفت و گو!)...بگو چرا نرفتی جدایی نادر از سیمینو ببینی؟

-هیچی آخه صفش از نون وایی سنگکی(صف شیر هم می تونست باشه!) دم خونمونم شلوغ تر بود...ولی اخراجیا 3 فقط دو تا گنجشک جلوش بودن(ای کاش...) داشتن تک به زمین می زدن...خواستی آدرس گنجشکام می دم...

-بیشین بینیم...چقدر بت بگم نود نگاه نکن بد آموزی داره...

-چرا؟؟

-آخه سوشا توش با علی دایی دعوا میکنه...

-این که موضوع هفته پیش بود...

-ا خب پس کجا بودیم...آهان حیف اون اصغر فرهادی که واسه تو و امثال تو فیلم بسازه تو حقت همون زیزی گولو(زی زی گولو که خیلی خوب بود...یادش به خیر!) و مختارنامه است(مختار هم که خوب است برادر جیز نویس؟!)خاک بر سر!!!...همین آدمایی مث توان که اصلا نمی فهمن وقتی خانه فرهنگو می بندن فرهنگ ما با چه بی فرهنگی ای روبرو می شه...

-خانه فرهنگ؟!...مگه اینجا فرهنگیام خونه داره...

-نه فقط بی فرهنگایی مثه تو  خونه دارن!!!(خوب اومدی اینجا رو!)

-جدی!...صبر کن من دوباره تشنم شد برم یه ساندیس دیگه بگیرم...

-ببین...اگه دوتا میده یه دونم واسه من بگیر!!!

-جدی؟؟؟

-نه...مگه من با تو شوخی دارم...مو از خرس بکنی غنیمته!!!

-باشه!...یه دقیقه وایسا!

(پنج دقیقه بعد!)

-الو؟؟؟...اومدی خبر مرگت...

-چقدر شلوغ بود...دهاتیای بی شعور!(دقیقا با کی بودی الان؟!)آره بگو...(فورت فورت فورت)!

-زهر...گرفتی دو تا رو؟

-دو تا(فورت فورت فورت)چیرو گرفتم؟

-هیچی ولش کن...ببین اصلا زنگ زدم بیبینم قبض برق واست اومده؟

-آره!

-چی توش نوشته؟

-نوشته(فورت فورت فورت)مشترک محترم!

-احمق وزغ(وزغ ماهی)!...هزینه رو چقدر نوشته؟

-آهان...سیصد و پنجاه و سه هزار ریال!

-ریال یا تومن؟

-ریال دیگه!

-مگه زیر نور شمع زندگی می کنید؟(آفرین!)

-نه!من خودم سینما خانگی صبح تا شب براس...زنم لباس شویی و ظرف شوییش ترک نمیشه(ترک نمی کنه)...بچه هام هم یکی شون ایکس باکس داره صبح تا شب...

-چند؟

-سیصد و شصت!!!

-احمق ایکس باکسو نمی گم که...قبضو می گم یه بار دیگه بگو...(اون یکی بچه رو نگفتی ها!!فکر نکن حواسمون نیست!)

-سیصد و پنجاه و سه هزار ریال فیکس(دقیقا بهتره تا فیکس! !فارسی راپاس بدار...ای بابا دقیقا هم که عربیه....ولش کن همون فیکس بهتره!)

-پس چی کار می کنی که اینجوری میشه!!!

-ساندیس می خورم!(۱۰۰ امتیاز +!)

-ای خاک بر اون سرت...برو گمشو مرتیکه ساندیس خور...همه پسر دارن ما هم پسر داریم...کاری نداری بری اون اخراجی ها 3 تو نگا کنی؟

-راستی من که بابام پارسال مرد که!!!!...اوهوم...ببخشید شما؟

-جانم!...فرید مگه تو نیستی؟

-بنده آقای فلانی هستم مسئول پایگاه فلان...شما؟

-(گلوپ!واج آوی فرو بردن آب گلو)...جناب بنده با اجازه از محضرتون مرخص می شم..

-وایسا جوکتم بگو و برو...

-برادر از ما بگذر...

-خفه بابا!روال(عادی) برنامه دکتره...

-آهان...یه روز یکی میره پمپ بنزین باکشو تا ته پر میکنه...(ها هاها..تا همین جاشم خودش یه جکه!!)

-قبل سهمیه بندی یا بعد سهمیه بندی؟

-والا...فکر کنم بعد سهمیه بندی...

-کارت سوخت مال خودش بوده؟

-والا...جناب جوکه...واقعی نیست که...

-خفه...ادامشو بگو...

-چشم...بعد به متصدی میگه...

-متصدیش پیرنش چه رنگی بوده؟سبز که نبوده...

-والا...نمی دونم...مثلا آبی نفتی بوده...

-کوفتو مثلا آبی نفتی...تو به چه حقی در مورد نفت مملکت مثال می زنی...زود تهشو بگو اعصاب ندارم...

-چشم جناب...هیچی یارو می گه چقدر شد؟؟؟...متصدی میگه صد و پنجاه تا تک تومنی!!!...

-صهیونیست بی پدر!!!بنزینو بازار سیا می خری؟...پارتی بازی می کنی؟...بگو...زود..

-چیو بگم...

-جوکو...زود تند سریع!

-چشم...بعد یارو میگه ببخشید شاه ملعون بی صفت ح(دید دید) برگشته مگه؟!...بعد متصدیه میگه نه جانم گازوئیل زدی!!!

-ما رو مسخره می کنی؟؟...الان خطوتو می دم کنترل میام اونجا (دید دید دید دید دید...خلاصه همین جور می دید!!!)

-غلط کردم دیگه تکرار نمیشه...

-بوق...بوق

-جناب...برادر؟

-بوق...بوق

و این مکالمه تلفنی در همین جا در کمال آرامش به پایان می رسد!!!!


پیشنهادات:

ببینید:"لاست دوبله فارسی!!!"کاملا تضمینی بدون خش...برفک...گرفتگی با دوبله بهترین دوبلر های ناشناخته ایران که خدا سایشونو کم نکنه...نخواستید برید

"رنگو"(انیمیشنی با صدا پیشکی جانی دپ)ببینید یه کپیشم واسه ما بفرستید!(نفرستید!برادر چیز نویس ...شما و کپی؟!)

بنوشید:آب پرتقال برای داشتن ویتامین c و بخورید نان گندم که گندم گران(تر) شد!!!


+تا هفته آینده در طرح ها و رنگ های مختلف پایدار باشید...!!!


پ.ن۱:باز هم از برادر چیز نویس تشکر می کنیم و از جامعه دیوانگان تقاضا داریم به وب برادر چیز نویس عزیز هم سر بزنند...

پ.ن۲:از همین مکان تولد دوست بسیار خوب و یار همیشگی وبلاگم س.ن عزیز رو تبریک می گویم....۱۰۰ سال زنده باشی!

پیشنهادات آژیدهاکی:

ببینید:فیلم خون به پا خواهد شد...ساخته پل توماس اندر سون با بازی بی نظیر دانیل دی لوییس...یک شاهکاری که دو سال پیش هم دیده بودم اما چند شب پیش همین چوری یکهو هوس کردم و دوباره دیدم....

واقعا شاهکار است....!

 

دوستان عزیز...امیدوار باشید  و+!