دیوانه ها...قسمت 31 ام....تقدیم به روح بزرگ ناصر خان حجازی...
قسمت 31 ام....
یا چگونه یک گفت و گوی تلفنی به بحثی درباره منفجر کردن برج میلاد رسید؟!
یا....چگونه یک کودک 5 ساله 118 را سر کار می گذارد؟!؟(قسمت سوم!!)
تقدیم به روح بزرگ ناصرخان حجازی عزیز که این روز ها خیلی خیلی خیلی پیر شده است...
-راهنمای 1408 ....بفرمایید...
-الو؟سلام...
-ا؟!عمو شنگول تویی؟!؟!کجایی عزیزم...دلم تنگ شده بود برات..دیگه 1 هفته زنگ نزنی اینجا افسرده میشم میرم خود کشی می کنم ها...!!!
-یادم باشه پس دیگه زنگ نزنم..
-عمو؟!؟!؟!داشتیم؟!؟!
-اولا شما عموی من نیستی....ماشالله هزار ماشالله خودم 19 تا از تو بهترشو دارم..
-19؟!
-بلی..
-میگم شما کارخونه عمو سازی دارید ها...هفته ای یه دونه بچه تولید می کنید؟!؟!
- بلی..
-واقعا تبریک می گم به این پشتکار و تلاش...بعد میگن چرا تهران شلوغه....ترافیک زیاده...خب این 19 تا عمو نفری یه موتورم بخواهند بخرند یه خیابونو می بندند...این طرح زوج و فرد رو باید رو عموهای تو اجرا کنند...
-حالا که عموهام نیستند....یعنی مشکل ترافیک حل میشه؟!؟!
-نیستند؟!؟!کجان؟!؟!
-رفتند مکه...
-جدی؟!؟!آخی....وقتی اومدن بهشون بگو زیارتشون قبول باشه...ما رو هم دعا کنند..بعدشم یه دخیل ببندند که ایشالا خدا شفاتون یعنی شفاشون بده و ..
-دخیل؟!؟!
-بلی..
-میگم رفتند مکه...میگی دخیل ببندند؟!
-آهان!!مکه رفتند!!پس بهشون بگو که یه سنگ هم از طرف ما به اون شیطان رجیم بزنند...
-چه زیارتی؟!؟!؟چه کشکی ؟!؟!چه دوغی؟!؟!رفتند مهناز افشارو ببیند..
-مهناز افشار؟!؟!
-بلی...مگه شما خبر نداری؟؟!
-نه..
-برادر مشایی خواهر افشار و برادر گلزار و برادر شریفی نیا و خواهر حمیدی و برادر نواب صفوی و برادر پورنگ! و خواهر هدیه تهرانی رو فرستادند حج...
-هدیه تهرانی هم هست؟!؟!
-نه اشتباه شد...اونو یه جا دیگه فرستاده بود...ببخشید..این جزو اطلاعات محرمانه بودها..نباید لو می رفت...اشکال نداره حالا..
-می بینم این روزا چقدر همه دخترا زنگ می زنن می گن شماره دفتر مشایی رو می خوان ها...نگو خبراییه...پس عمو های شما رفتند اونجا....بهشون می گفتی از عمو پورنگم برای تو یه امضا بگیرند....
-خفه شو!!پورنگ باید بیاد از من امضا بگیره...
-بلی...این هم حرفی است...
-حالا من یه سوال داشتم...
-بپرس عزیزم...118 برای همین چیزا ساخته شده...
-میگم یعنی الان محمد رضا گلزار و مهناز افشارم کچل می کنند؟!؟!؟
-آره دیگه...البته مهناز افشار که کچل کنه هم ما نمی فهمیم...چون همیشه روسری سرشه...
-ها هاها...گلزار کچل خیلی باحال میشه قیافش...هی با اون موهاش پز می داد...
-بیچاره کی پز داده؟!؟!
-همین هفته پیش...اومده بود دفتر عموم ...
-کدوم عموت؟!؟!
-عمو حمامم..
-حمام؟!؟!فلسفه اسمش چیه؟!؟!
-هیچی....ایشون دلاکند..واسه همین اسمشو گذاشتند حمام...
-یعنی از اون موقع که به دنیا اومد می دونستید دلاک میشه؟!؟!
-نه میمون قطبی!!چون هیچ اسمی به ذهن بابابزرگ و مامن بزرگم نمی رسیده گذاشتند بزرگ بشه...وقتی شغلشو انتخاب کرد اومدند بر حسب شغلش اسم گذاشتند روش..
-بعد ایشون کی شغلشو انتخاب کرد؟!؟!
-یه هفته ای میشه...
-بلی..!!دفتر چی داره بعد؟!؟!دفتر 100 برگ؟!!
-(...)!!!!دیوونه زاده!!آناناس دریایی...بی نمک!!......دفتر دلاکی داره...
-میگم این بحثو ولش کن...داشتی درباره گلزار می گفتی..
-آهان...همین هفته پیش اومده بود دفتر عموم...هی موهاشو تکون می داد...و پز می داد..ایشالا کچل کنه دیگه موهاش در نیاد بخندیم!!
-عزیزم...ببین مسخره کردن دیگران در هر شرایط کار زشت و نپسندی است...سعی کن همیشه..
-فکر کردی من بچم؟!؟!داری نصیحتم می کنی؟!؟!
-نه البته....اما..
-میگم یه سوالی داشتم...
-بپرس..عزیزم...118 برای همین چیز ها ساخته شده است...
-میگم مگه 118 اطلاعات نیست؟!؟!
-بلی..
-مگه شما مسئوول 118 نیستی؟!؟!
-بلی..
-مگه شما نباید به ملت ایران اطلاعات بدهی؟!؟!
-بلی...
-پس چرا هر وقت من زنگ می زنم تو عین شتر ماهی فقط گوش می کنی چی شده و من هر چی اطلاعات دارم بهت میدم؟!؟!
-به نکته بسیار درستی اشاره کردی..خودمم تا حالا بهش فکر نکرده بودم...
-خاک بر سر من! که 118 ام...تو باشی..!!
-ناراحتی می تونی قطع کنی...
-بلی..من از خدامه که دیگه باهات حرف نزنم اما نمیشه...
-چرا نمیشه؟!؟!
-برای اینکه این دکتر عین اسبی که رم کرده اونم توی مسابقه اسب سواری! (بلا نسبت شما خواننده این وبلاگ!) داره تو برنامه مایکروسافت وورد دیالوگ های ما رو می نویسه و ول کن ما نیست...تازه کلی خبر و جمله و اتفاق افتاده تو این دوهفته که همشو باید بیاره تو این مکالمه وگرنه دمده و قدیمی میشه...
-ای بابا...سر یه خبر حج رفتن 4 تا بازیگر دو زاری که اینقدر دیالوگ بنویسه واسه خبر "برکناری وزیر نفت و وزیر ....و. وزیر ........ توسط رییس جمهور می خواد چقدر دیالوگ بنویسه؟!؟!!
-جالا اینا هیچی....راجع به شهادت بن لادن و 11 سپتامبر و انفجار برج میلاد چی می خواد بگه؟!؟!
-مگه برج میلاد منفجر شد؟!؟!من شنیده بودم دزدینش...
-نه بابا...شایعه بوده...مجسمه ها رو می دزدند...برجو که دیگه نمی تونند بدزدند...
-چرا...طرف ما هر چی که بخوان می تونند بدزدند...
-طرف شما.؟!همون طرف ماست دیگه؟!؟!نه؟!؟!(به قسمت ۲۰ ام دیوانه ها رجوع کنید!!)
-بلی..راستی میگم عموهای شما تو کار ترور بودند راجع به این ترور بن لادن چیزی نگفتند!؟!؟!
-اولا عموهام نه..و فقط یه دونه عموم...همون عمو فرمونم...بعد مثلا چی بگن؟؟!
-مثلا ترورش مشکوک نبود؟!؟!؟اصلا زندس یا مرده؟!؟!اصلا بن لادن بوده کشتند؟!؟!یا یکی دیگه بوده....مثلا بدل بوده...یا مثلا نمرده باشه..زامبی شده باشه...یهو یه مدت دیگه زنده بشه بیاد همه رو بخوره...بعد تام کروز بیاد با یه ماشین گان همه دنیا رو از شر این همه زامبی نجات بده...
-اولا تام کروز دیگه خز شده رفته...الان بازیگر های بزرگی مثل احمد پور مخبر و حلیمه سعیدی مدند...دوما اون که زامبی کشه یک زن نامحرم گیس بریده کافر به نام خواهر میلا جووویچه....بد جوری هم دل ما رو برده...
-عمو؟!؟!زشته ...این جرفا....تو 5 سالگی؟!؟!شما بشین همون فیلم های تارانتنیتو نگاه کن...
-راستی فهمیدی عمو تارانتینومون داره فیلم جدید می سازه؟؟!؟!؟!
-عمو تارانتینوتون؟!؟!؟!تارانتینوی شماست؟!؟!عموته یعنی؟!؟!
-بلی دیگه...19 امین عموم که گفتم همین عمو کویینتینه...
-آهان!!بعد ایشون همین هفته پیش به دنیا اومدند....پری روزم پالپ فیکشنو ساختند و جایزه کن رو گرفتند..نه؟!؟!
-نه بی شعور زاده!!....ایشون همین جوری به صورت افتخاری و مرامی عموی ما شدند..و هیچ گونه رابطه خونی باهاشون نداریم...
-بلی...
-حالا داشتم می گفتم...یه فیلم وسترن داره می سازه...ساموئل جکسون و ویل اسمیت و کریستوف والتزم توشند!!آخ جون..چه شود..کن سال دیگه مال عموی خودمه...
-کن امسال مال کیه!؟!؟!
-والا نمی دونیم...چون داورش رارت دنیرو است...اصلا معلوم نیست این دیونه سلیقه اش چیه...ولی عموم میگه امسال درخت زندگی مال ترنس مالیک و مالیخولیا مال لارس وون تریر و خیلی شانس برندگی دارند!!
-این همه اسم آدم کافر ودیوانه رو تو از کجا یاد گرفتی ؟!؟!؟!
-از تو تلویزیون...
-هی میگن این تلویزیون بد آموزی داره....هی میگن بچه بشین پای درس و مشقت....تلویزیون نگاه نکن واسه همینه...
-اون فارسی وانه که بد اموزی داره...تلویزیون طرف ما که خیلی هم خوب آموزی داره...سریال هاش هر کدوم پر از پند و نصیحت و شعار و هزار تا چرت و پرت دیگه اند...
-میگم من کم کم دیگه دارم دیوانه میشم...همیشه از بچگی از بچه بدم می اومده...الانم تو دیگه رفتی رو اعصابم...من جکمو بگم یا تو جکتو می گی؟!؟!
-تو بگو...
-ای کلک...می خوای جکمو بگم بعد تو دو تا از حیوون اختراعی های دکتر بهم بندازی؟!؟!نه دیگه گول حرفاتو نمی خورم...
-نه اتفاقا...دکتر زده تو خط میوه های اختراعی...جکتو بگو می خوام چند تا میوه تلفیقی بهت بندازم حال کنی..!!
-این دیشب برام اس ام اس اومده..خیلی باحاله...قابل توجه آقایان محترم...با در نظر گرفتن قیمت جدید سکه هم اکنون دیه زن از مهریه ارزان تر است...تصمیم گیری با شماست..!! ها ها ها...
-مرتیکه هویج فرنگی........کمپوت سیب زمینی!...یه کامیون الاغ!!...(...)!!!!
و این گفت و گو در همین مکان و همین زمین به پایان می رسد!!
پ.ن:یک افشای سینمایی تاریخی را فقط و فقط از اینحا بخوانید!!
پیشنهادات(استثنا این دفعه پیشنهاد صحیح تر است! "ات" دیگر ندارد!):
ببینید:مونولوگ"مردی که حرف می زند"....نوشته محمد چرمشیر...با بازی افشین هاشمی..در کافه تریای تالار چهارسو..مجموعه فرهنگی ورزشی!! تئاتر شهر...
از امروز ....قیمت بلیت:4000 تومان...هر روز ساعت 18....
(خودمم هنوز ندیدم و فردا خواهم دید!!)
تا برنامه آینده...امیدوار باشید و+!!
لطفا در مدت کوتاهی که در این دیوانه خانه هستید "انسانیت" را زیر پا گذاشته و قدم به دنیای "دیوانگان" بگذارید...