دیوانه ها....

قسمت 25 ام.... یا چکونه یک گفت و گوی تلفنی به خواستگاری ماریو بارگاس یوسا از یک زن ایرانی ختم شد؟!؟!

کاری از آژیدهاک

این قسمت با کمال افتخار تقدیم می شود به اصغر فرهادی عزیز..که جدایی نادر از سیمینش توانست علاوه بر سیمرغ جشنواره فیلم فجر...خرس نقره ای جشنواره برلین را هم بگیرد...


 -الو!؟


-سلام سارا جون....خوبی عزیزم؟!؟چه خبرا؟!؟!چه کار می کنی؟!خوش می گذره؟!معلمومه شوهر جدیدت خیلی باحال و خونگرمه که دیگه دوستای سابقتو فراموش کردی ها...من هم عین تو بودم...شوهرم انقدر تحویلم می گرفت....باهام خوب بود...هر روز..هروزا...فکر نکنی دارم دروغ میگم...هر روز برام گل می گرفت....از نوع ها و رنگ های مختلف...یه روز گلایل..یه روز نرگس..یه روز لیلیوم...یه روزم مریم.....یادمه یه بار که دعوامون شده بود هم برام کاکتوس خرید....بعد هر شب منو می برد رستوران...یه بار می برد نایب...یه بار می برد البرز....یه بارم که دعوامون شد برد منو فری کثیف...خیلی حال داد... البته تو هم الان این دو سه ماه اوله که انقدر باهم خوبید...بذار یه روز که اومد خونه...خسته بود...بهش حقوق نداده بودن...اگه غذایی که جلوش می ذاری سرد شده باشه یا بی مزه باشه اون وقت می فهمی شوهر یعنی چی...اصلا همه مزه زندگی به همین دعوا ها و کتک کاری هاشه...همین دیروز بود اتفاقا  حامد یه دونه فیلیپینی زد تو شکمم...آخ که چقدر خندیدم...می دونی چرا؟!؟!برای اینکه وقتی زنگ زد به گوشیم گفت سلام بیرون چه غلطی می کنی؟!گفتم همون غلطی که تو هر روز داری بیرون می کنی...خیلی عصبانی و غیرتی شد..معلوم نیست بیرون هر روز چی کار میکنه که انقدر عصبانی شد...همینه سارا جان..من به عنوان یه دوست...یه عزیز...یه رفیق که خیلی بیشتر از تو پیرهن پاره کرده دارم بهت میگم..ولی البته اون شوهر سوسول تو که از این حرفا بلد نیست....چی بود اسمش؟!آهان دکتر مجید...اوه اوه اوه...حالا هر کی از ننش قهر می کنه میره برای ما یه مطب باز می کنه دکتر میشه..همه رو ویزیت می کنه.....یه ذره از شوهر من یاد بگیر......5 ماهه بیکاره میره تو خیابونا دنبال نیاز مندی ها می گرده که بره یه جا کار پیدا کنه..هر شب بر می گرده خونه عین اسب! سرش پایین و عصبانیه....هیچ جایی راش نمی دن از بس بی شعوره....آشغال کثافت....3 ماه که زندون رفته....معتادم که هست.مردم مردای قدیم....سواد مواد درست حسابی هم که نداره...ای خدا...خاک بر سر من..من چه قدر بدبختم...من چه قدر بیچاره ام که با این وجناتم باید بشینم و بسوزم و بسازم  و بشورم و بسابم و بپزم و بچه بزرگ کنم(حالا درسته که بچه نداریم یعنی بچه ام نمیاد .. اما این دلیل نمی شه که الان نگمش!) اما این مرتیکه حیوون عوضی (...) بره عشق و حال کنه. با خانم سومش.....من چه قدر بدبختم...اصلا می دونی من از همون اولم حالم از این مرتیکه به هم می خورد...یه آشغال به تمام معنی بود...کثافت لاشخور....همین آشغال بود که به من گفت که  پدر پیر و مهربان و زحمت کشم که این همه به من و مادر لطف می کرد و هر روز به ما محبت می کرد  رو ببرم خانه سالمندان...اون (...)..باعث شد من پدرم رو هم مثل مادرم از دست بدم....آه پدر..من را ببخش...آه پدر ...انقدر مادر را با کمر بند کتک زدی و اذیتش کردی که مادر در 2 سالگی من رو تنها گذاشت و رفت...ای پدر نا مردم...به تو هم میگویند مرد؟!ای نامرد؟! از وقتی که مادر منو تنها گذاشت و رفت یادته؟!یادته هر وقت اذیت می کردم یادته با پشت دست می اومدی تو صورتم؟! یادته ای پدر وحشی؟! ای..

 

-ای بابا...خانم یک ساعته داری زر می زنی برای خودت؟؟!؟!این ها که گفتی به من چه ربطی داره؟!

-یعنی چی جه ربطی داره؟!

-خانم اشتباه گرفتی....من سارا نیستم..

-مرتیکه بی چشم و روی آشغال عوضی.....شما سارا نیستی یه ساعته داری با من درد و دل می کنی؟!

-ا.....من داشتم درد دل می کردم؟!عجب آدمی هستی ها...

-کثافت...شوهر من غیرتیه از نوع قیصریش..یه زمون تو محل صداش می کردن مسعود کیمیایی.....بفهمه با من...عزیز دلش...یکی یه دونه اش داری درد دل می کنی میاد با ضامن دار خط خطیت می کنه ها...

-الان که داشتی می گفتی شوهرم منو هر شب خط خطی می کنه و فیلیپینی میاد تو صورتت...

-گفتم میاد تو شکمم...

-حالا چه فرقی داره..؟!!

-نه آخه من حامله ام...اگه بیاد تو شکمم بچه ام میفته بعد خودم شوهرموخط خطی میکنم...

- همین الان که گفتی " من بچه ام نمیاد!"...بچه نداریم..

-من منظور نظرم این بود که شوهرم بچه اش نمیاد..چون که ...... اصلا صبر کن ببینم...مرتیکه پر روی بی حیا....حرف های خصوصی منو گوش می کنی؟!اونم با چه دقتی؟!من داشتم با سارا درد دل می کردم..

-سارا کیه؟!شما زنگ زدی به من..

-اصلا شما برای چی باید وقتی می بینی من غریبه ام به حرف های من گوش کنی؟!

-من داشتم رد می شدم..اتفاقی شنیدم...

-آره جون عمت....اون وقت اتفاقی همشو شنیدی؟!؟!.....

-اره دیگه...آخه زیاد داشتم رد می شدم...

-ای مرده شور تو و اون جاده ای که داشتی رد می شدی...الهی بیفتی تو چاله..

-کدوم چاله؟!

-همین چاله چوله هایی که تو همه جاده هامون هست...

-کدوم جاده؟!

-همین جاده جوده(برای وزن دار شدن نوشته!) های داغونی که تو همه کشورمون هست...

-کدوم کشور؟!

-همین کشور پاره پوره ای که توش این همه آدم هست...

-کدوم آدم؟!


-همون آدم های صاف و ساده ای که دارند زندگی می کنند و فقط یک جیز صاف و ساده می خواهند...

-کدوم زندگی؟!

-همون زندگی شاهانه و عاشقانه ای که با شوهر عزیزم دارم...

-کدوم شوهرت؟!


-مردک زشت...!!!شما خیلی پر رو و بی ادب هستید...به شما چه که من چند تا شوهر دارم؟!من یه دونه دارم...اگه بیشترم داشته باشم به خودم مربوطه..

-بلی..کاملا حق با شماست..من واقعا معذرت می خواهم..اگر شما را ناراحت کردم..

-خواهش می کنم..

-بسیار از هم صحبتی با شما خوشحال شدم..

-من هم همین طور...

-و خیلی معذرت می خواهم اگر به حرف های خصوصی شما گوش کردم..

-خواهش می کنم...اختیار دارید..من خود خیلی وقت بود دوست داشتم با یک نفر درد دل کنم تا کمی سبک شوم...چه قدر خوب شد که این شخص شما بودید..

-مگر من چه خصوصیتی دارم؟!سارا که نبودم..

-خوبی شما یان بود که غریبه بودید..

-چرا؟!

-خوبی آدم های غریبه اینه که به هم دروغ نمی گویند..

-آه خدای من.این جمله رو خودتون گفتید؟!

-بلی....همین الان فی البداهه گفتم..آخه میدونی من یه مدت نویسندگی می کردم...کتاب "سور بز" نوشته ماریو بارگاس یوسا رو هم من نوشتم...

-خیلی دروغ گویی..

-چرا؟!؟!


- سور بزو تو نوشتی؟!تو سور مورچه هم نمی تونی بنویسی..

-می خوای زنگ بزنم ماریو بهت ثابت کنم؟!؟

-حالا اون هیچی...این جمله خوبی آدم های غریبه که مال فیلم تنها دو بار زندگی می کنیمه...

-شما هم دیدی این فیلمو؟!دیدیدچه شاهکاریه؟!

-بلی..من دیشب داشتم با همسرم این فیلمو می دیدم..

-اااا...اتفاقا من و شوهرمم دیشب داشتیم همین فیلمو می دیدم....

-بلی...روانی دیوانه!!!!!باز تو قرصاتو نخوردی داری هذیون میگی؟!؟...من کی تو رو فیلیپینی زدم؟!؟!من کی معتاد بودم؟!؟!مامانت تو رو تو 2 سالگی تنها گذاشت؟!؟!همین مامانت بود که من و تو رو با هم آشنا کرد ها..

-حامد خودتی؟!

-بلی..

-جدی خود خودتی؟!؟!


-بلی پس می خواستی کی باشه!؟؟!


-وای...نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود....کی از سفر برگشتی؟!

-کدوم سفر؟!؟!چی داری میگی؟!


-ای ناقلا ..!!سوغاتی برام چی اوردی؟!

-چی داری میگی؟!


-ای ....نکنه سوغاتی یادت رفته بیاری...داری میزنی زیر قولت..حالا آخر کی میای خواستگاریم؟!


-آه خدای من..مثل اینکه  جدی جدی قرصاشو نخورده...

-بیا دیگه...اون 34 تا خواستگار دیگه مو دک کردم همشون رفتن...حتی ماریو رو..

-سوپر ماریو؟!؟!(قارچ خور!!)

-نه...

پس کی؟!

-ماریو بارگاس یوسا..

-آه خدای من...

-حامد ؟!چی شده؟!؟!حسودیت میشه این همه خواستگار خوب دارم؟!؟تازه کجاشو دیدی...گابو هم پری روز ازم خواستگاری کرد..اما ردش کدم رفت..

-گابو؟!؟!

-بلی..

-کدوم گابو؟!؟!


-گابو دیگه...گارسیا مارکز رو میگم..

-..

-الو؟!حامد باز رفتی سراغ اون تریاک کوفتی؟!

-...

 

-الو؟!؟

این گفت و گو در همین مکان و همین زمان به اتمام می رسد...


 پ.ن 1:جشنواره فیلم فجر به پایان رسید و من..

از  شخص علی معلم بسیار تشکر می کنم که اگر در هیئت داوران جشنواره فیلم فجر نبود معلوم نبود که جوایز چگونه تقسیم می شد و به چه کسی می رسید....به خاطر اینکه پس از 30 سال کیمیایی را دیدند تشکر می کنم....به خاطر اینکه به اصغر فرهادی جایزه دادند تشکر می کنم...به خاطر اینکه حامد بهداد را دیدند تشکر می کنم...به خاطر اینکه مهدی هاشمی را دیدند تشکر می کنم.....به خاطر اینکه به حاتمی کیا جایزه ندادند بسیار تشکر می کنم!!..به خاطر اینکه یه حبه قند را ندیدند بسیار ناراحتم.. و به خاطر اینکه حمید فرخ نژاد را هم به جایزه رساندند تشکر می کنم...

از عزت اننتظامی....داریوش ارجمند...جمشید مشایخی.جواد طوسی...حامد بهداد و خیلی هنرمندان دیگری که مشت محکمی بر دهان مسعود فراستی کوبیدند تشکر می کنم...

 

پ.ن 2: نزدیک جوایز اسکار هستیم و اینجانب به علت عصبانیت مفرطم از داوران اسکار که شاتر آیلند بهترین فیلم سال و کریستوفر نولان بهترین کارگردان سال و لئوناردو دی کاپریو بهترین بازیگر امسال(این یکی دیگه حداقل حقش نامزدی اسکار بود)  را اصلا ندیدند تصمیم به ندیدن مراسم اسکار گرفتیم..و امیدواریم که برادران کوئن و  جف بریجز(در درجه دوم کالین فیرث!) و ناتالی پورتمن و هلنا بونهام کارتر  و کریستین بل  جایزه بگیرند و به حقشان برسند...

 

تا برنامه آینده...

امیدوار باشید و +!!