دیوانه ها...قسمت 32 ام....تقدیم به جیم جارموش ...!
قسمت 32 ام...
یا چگونه یک گفت و گوی تلفنی به یک ماجرای ترور یک شخصیت بسیار بسیار بسیار مهم کشور(یعنی کی می تونه باشه؟!) ما ختم شد؟!؟!؟!؟!
تقدیم به روح بزرگ جیم جارموش...که شاهکارهایی همچون مرد مرده....گوست داگ...شب روی زمین...و محدوده های کنترل را ساخته است.....!
-الو؟!؟!
-سلام ممد جون....خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!؟!
-به به به....بببین کی اینجاست...رضا جون خوبی؟!؟!چه عجب...پارسال دوست امسال آشنا....نمی گی ما مردیم؟!(ضمه)یا زنده ایم؟!؟!
-به خدا انقدر دل تنگت شدم....اما نمی تونستم به خدا...می دونی چند وقته با هم حرف نزدیم؟!؟!
-آره...از قسمت 28 ام دیوانه ها به بعد...یعنی دقیقا از تاریخ 30 فروردین سال 1390...
-یعنی ما دو ماهه که اینجا نیستیم؟!؟!
-آره تقریبا..
-آخ آخ آخ....دست رو دلم نذار که خونه...شاکی ام از این دکتره نامرد...این همه ما در حقش خوبی کردیم...این همه دیونه بازی در اوردیم که دیونه خونه اش معروف بشه...بگیره..این همه خودمونو زدیم به اون راه که مثلا ما دیونه ایم که فکر کنه دکتره...بعد این بود اون آرمان های ما؟!؟!
-دیوونه...این مال اینجا نیست.و.الان باید بگی این بود جواب اون همه محبت؟!؟!اون همه شبی که می اومدم در خونتون خونه نبودی....بگو بگو راست بگو با کی کجا رفت..
-مرتیکه مزلف!!!جلف زاده..!!!کیوی بی پوست!!!تو که خیلی پرتی(فتحه!) از ماجرا...میگم این همه انسان نامرد می تونه باشه؟!؟!که بره تخیلات و چرت و پرت های خودشو به عنوان داستان بندازه به مردم....یا تا یه بچه 5 ساله دیونه تر از ما گیر اورد بره بچسپه به اون و سوپر استارش کنه...این همه ما خاک دیونه خونه خوردیم ..این همه درسشو خوندیم!..اما 2 روزه اومد شد دیونه ی اول....یا نمی دونم...پول بگیره هی پیام بازرگانی پخش کنه...دیونه خونه مونم شده تلویزیون....یا پیام بازرگانیه....یا سریال....یا پیام بازرگانی....یا فوتبال....یا پیام بازرگانی.....یا ..
-ای بابا....دل پری(ضمه!) داری ها...بابا بعد این همه سال زنگ زدم من....باید اینقدر ناراحت باشی؟!؟!
-می دونی..تو این مدت خیلی فکر های شومی به ذهنم رسید...
-چه فکرهایی؟؟
-اگه بهت بگم شاخ در میاری..
-چه فکری؟!؟!می خوای زنتو طلاق بدی؟!؟!
-نه...می دونی چقدره مهریه اش!؟!؟
-چقدره؟!؟!
-خیلیه..خونمونو و خونتونو همه رو باهم بفروشیم شاید بتونیم یک دهمشو بدیم..تازه الانم که سکه گرون تر شده...
-ولش کن پس..نکشش...چی کار می خوای کنی؟!
-توی فکر انجام دادن یه حرکت سورئال اجتماعی در سطح جامعه دموکراتیک و کمونیست!! کشور هستم تا رفراندوم را در سطح جهان پراکنده بسازم..
-ممد؟!؟!؟!؟!خوبی؟!؟!؟!نشستی میز گرد دیدی؟!؟!این چی بود تو گفتی؟!؟!بابا به زبون خودمون بگو بفهمیم...مرتیکه روشنفکر نما...
-هیچی دیونه..میگم عصبانیم می خوام شورش کنم..
-آفرین..همیشه اینجوری حرف بزن!!خب برو شورش کن...به من چه؟!؟!
-یه نفره برم شورش کنم؟!؟!؟!بعدشم من می خوام یک حرکتی انجام بدم که تنهایی امکان پذیر نیست...تو هم باید باشی..
-چه حرکتی؟!؟!
-می خوام یه نفرو بکشم...
-هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!قاتل....بی رحم....هسه کارلسون....عوضی...مرتیکه ساموئل جکسون تو فیلم پالپ فیکشن....کیو کشتی؟!؟!؟!عوضی...نامرد...نمی گی ممکنه طرف زن و بچه داشته باشه؟!؟!دیگه اون زن به کی می تونه تکیه و اعتماد کنه؟!؟!بچه اش باید بره تو خیابون پول جمع کنه نان آور خانواده بشه....نون؟!؟!مگه می تونه نون دیگه بخره...؟!باید بره تو خیابون به مشاغل کاذب روی بیاره...سیگار فروشی...بلیت فروشی....بازار سیاه....دارو فروشی.....تو ناصر خسرو..اگه..
-مرتیکه !!!ببند دهنتو دیگه...من میگم دارم طرحشو می ریزم...برنامه ریزی می کنم...تو تا ته شجره نامه طرفو گفتی؟!؟!بعدشم طرف نه زن داره نه بچه...کلا آدم تنهاییه..
-حالا کی هست طرف؟!
-یک شخصیت بسیار بسیار بسیار مهم در مملکت ما..
-بن لادن؟؟؟؟؟؟؟!؟!؟!
-بی لادن که مرد(ضمه!)...احمق..!می گم تو مملکت ما...
-رییس جمهور ونزوئلا؟!؟!
-مملکت خودمون رو میگم ..مرتیکه سیفون...!
-مشایی؟!؟!؟!؟
-نه اون جن گیر و رماله..نمی شه کشتش به این راحتی...
-رفیق فابریک مشایی؟!؟!
-نه اون غول مرحله آخره..
-غول مرحله آخر مگه چیز نیست؟!؟!همون..
-نه اون نیست..اون خودش می میره....
-بمیری!!!!!خب بگو خودت..من چمیدونم از نظر تو کی مهمه....از نظر من کاظم بلوچی هم مهمه...
-آره خب اون که خیلی مهمه...بالاخره شوهر مونیکابلوچی آدم مهمیه...
-دیوانه زاده....اون کجاش شوهر اونه؟!؟!بلوچیه کاظم با فتحه خوانده می شود!...بلوچیه مونیکا با کسره خوانده می شود!!
-کسری کیه>؟!؟!؟شوهر جدید مونیکاست...
-(...)!(.....)!! (..............)!!!! روانیم کردی...میگی کی بود یا نه؟!؟!
-باشه خب...بی فرهنگ بی ادب بی نزاکت مستهجن....نمی گی این وقت شب خانواده نشسته داره برنامه رو می بینه؟!بچه نشسته این چیزا رو یاد می گیره...از مامانش می پرسه این یعنی چی؟!
-خفه شو...بچه این موقع شب باید بگیره بخوابه...میگی کی بود یا قطع کنم..
- نه باشه..داشتم به این فکر می کردم که بریم دکتر آژیدهاک رو بکشیم..
-زرررررررررررررررررررررررررررت!!این همه شخصیت مهم مهم می کردی این بود اون آرمان ها ما؟!؟!؟
-اولا این جمله که جاش اینجا نیست...دوما خب اعتراضم رو کی خالی کنم؟!؟!این مرتیکه .2 ماهه که من و تو رو آدم حساب نکرده هیچی...مشاوره که نمی گذاره دیگه برای درمانمون هم هیچی....ویزیتشو گرون کرده هم هیچی...میگیم خب فشار زندگی است دیگر...نامرد نالوطی این تلویزیونو از اتاق من برداشته...
-بهتر بابا...مگه چی نشون می داد؟!
-هیچی آخه می خوام هفتو ببینم..
-چی شده حالا تو طرفدار هفت شدی؟!؟!تا دیشب 1 دونه فیلم از جیرانی هم ندیده بودی حالا طرفدارش شدی؟!؟!؟
-نه آخه دعواست....فریبرز عرب نیا با حامد بهداد دعواش شده..می خواستم ببینم نمیان تو 7 دو تا فحش به هم بدند ...ما دلمون خنک بشه...بعد همدیگرو بزنند....فریبرز که مختاره قاطی کنه با اسب حمله ور بشه..حامدم که الان تو جو(فتحه!) کیمیایییه....با بچه ها و قیصر و رضا موتوری و رضا سرچشمه بریزن سرش حالا نزن کی بزن...مشت اول هزار...آخ جون دعوا...
-مرتیکه بی شعور! برنامه فرهنگیه.....تو می خوای دعوا ببینی توش؟!دعوا دوست داری برو سر یه چهار راه تو خیابون های تهران وایستا موقعی که چراغ قرمز شد بشین دعوا با انواع مخلفاتش رو ببین...
-نه آخه اونا دیگه قدیمی شده....حال نمیده..
-کثافت کثیف...همین شما ها هستید شدید الگوی جوانان این مملکت دیگه...
-حالا خودت الگو باشی چی کار می کنی مثلا؟؟!
-به تو هیچ ربطی نداره...
-واقعا بی فرهنگ بی ادب بی نزاکت مستهجنی....حیف تو که داداش منی...
-کاکتوس پرنده!!!!!باید بگی حیف من که داداش توام...
-من که داداش تو نیستم...تو داداش منی...
-ای خدا......باید علاوه بر دکتر آژی دهاک تو رو هم بکشم هم از دست اون راحت بشم هم از دست تو...
-راستی مگه می خوای دکترو بکشی؟!؟!
-آره..مگه می گذاری نقشه مو باهات مطرح کنم....هی بحثو منحرف می کنی..مرتیکه .منحرف اجتماعی...
-خب بگو...همچین میگه نقشه کشیدم انگار جنگه ترویه...
-هیچی..نقشه اینه که امشب که دکتر آژیدهاک خوابید می ریم بالا سرش....تو تخت خوابش..
-ههههههههههه!!!بی تربیت...
-چی میگی تو.؟!؟!
-هیچی اشتباه شد...برداشت دیگری کردم!!...داشتی می گفتی.
-بعدش من بالشو نگه می دارم رو سرش....بعد تو با چاقو 17 تا ضربه می زنی تو صورتش...که هم خفه بشه...هم بمیره! ..
-این الان نقشه ات بود؟!؟!
-آره..
1 ساعته من رو سر کار گذاشتی...نقشه نقشه این بود؟!؟!این بود اون آرمان ها ما؟!؟!
-اولا این جمله مال اینجا نیست...دوما بلی..خیلیم نقشه خوبیه...تو ازاین بهتر سراغ داری؟!؟!
-خب این که یعنی بریم بالا سرش بکشیمش دیگه...نقشه به این نمیگند که...نقشه یعنی این که مخفیانه طوری به قتل برسد که همه فکر کننند خودکشی کرده است..یا سکته کرده است...یا از غم از دست دادن پدر مرده است....یا به خاطر از دست دادن پدر مرده است....یا پدرش رو کشتند خودشم مرده...یا پدرش مرده خودشم کشتند...یا هر دو رو کشتند...یا..
-حالانمی خواد فلسفه بسازی! میشه شما نقشتونو بفرمایید..
-هیچی ...شب که دکتر آژیدهاک رفت خوابید..میریم تو تخت خوابش...بعد تو بالشت می ذاری رو صورتش..بعد من دریلو میارم...می کنم تو این گوشش تا از اون یکی گوشش در بیاد...هم خفه می شه...هم می میره...
-خب گوزن برفی!! این الان نقشه بود؟!؟!این که همون بود که من گفتم با کمی ویرایش و اصلاح!
-حالا اصلا این ها مهم نیست...مهم اینه که بکشیمش...دیونه بعد می خوای با جسدش چی کار کنی؟!؟!
جسدشو کاری نداره که...می کنیمش تو گونی..
-تو گونی؟!؟!
-آره..مگه چیه؟!
-خفه نشه یه وقت؟!؟!
-نه دو سه تا سوراخ می ذاریم که اکسیژن برسه بهش...
-آهان....خب بعدش چی؟!
-بعد هیچی..می بریمش توی حوالی یه بیابونی...جایی....چالش می کنیم شبونه..
-یه ذره غیر عادی نیست؟!؟!اونم اون وقت شب؟!
-نه بابا...اتفاقا الان مد شده...هر کی رو که می کشند می برند شبونه خاکش می کنند...الان برو ببین که چه اتفاقاتی تو شب ها نمیفهته...ببین چه سر ها که بریده نمی شه..مثلا...امیدو یادته؟!؟!
-امید خواننده؟!؟!
-نه..
-امید مدیری؟!؟!
-اینا جفتشون دوتان !!یعنی جفتش یه نفره...گفتم که نه..
-نکنه امید خودمونو میگی؟!؟!
-آره..
-همون که مرد؟!؟!(ضمه!)
-آره.
-همون که تو مدرسه همش تو رو به خاطر اینکه خودتو خیس می کردی مسخره می کرد؟!؟!
-مرتیکه بی فرهنگ!!!الان جای این مطرح کردن بحث هاست؟!؟!؟!؟
-هیچی گفتم یه ذره بخندیم...همونو مگه نمی گی؟!؟!
-آره..
-همون که پارسال تو جاده چالوس داشت رانندگی می کرد ...اما پیچ پیچید اون نپییچید رو می گی؟!؟!
-اره دیگه...
-همون که جسدش به 173 قسمت مساوی تقسیم شد رو می گی دیگه؟!؟!
-اره...روانی یادته؟!؟!
-آره..خب چه ربطی داشت...
-به چی؟!؟!
-یک ساعته سر کارم گذشاتی؟!؟!این چه ربطی به شبونه خاک کردن جسد ها داشت؟!؟!
- هیچی همین جوری گفتم یادش بیفتی...فاز غم بگیری...
-فاز غمت بخوره تو سرت..مرتیکه همین بکشیمش بعد بریم یواشکی چالش کنیم؟!؟!خب این کجاش اعتراض ما رو می رسونه به جهان؟!؟!
-نمی رسونه؟!؟!
-نه مگس ماهی!!اتفاقا اون رو قهرمان می کنی...پیش مردم..همه می گند که دکتری که در راهش فدا کاری کرد و زیر بار چه حرف ها که نرفت و شبانه به قتل رسید ..که البته بعدا پزشک قانونی اعلام می کنه سکته کرده...نه ما دستمون به جایی می رسه...
-بمیری!!...خب می مردی زود تر می گفتی؟!؟!؟!؟من دو هفته است دارم به این نقشه فکر میکنم...
-داشتی به چی دقیقا تو این دو هفته فکر می کردی؟!؟!
-به اینکه وقتی بالش رو گرفتیم رو سرش...با چاقو بکشیمش یا از بالای ساختمون پرتش کنیم پایین..یا چشمشو از کاسه در بیاریم...یا موهشو بکنیم باهاش برای خودمون مو بکاریم!!داشتم به این فکر می کدرم که کدوم هنری تره..
-هنری؟!؟!تو آدم می خوای بکشی به هنرش فکر میکنی؟!؟!
-بلی..بالاخره کشتن ها سبک های مختلفی داره...بعضی ها فقط می کشند...اصلا کاری ندارند که کیو کشتد...فکرم نمی کنند..مثل سیلیوتر استالین..
-سیلوستر استالونه دیوانه!!!
-حالا همون...بعضی ها برای انتقام گرفتن آدم می کشند...مثل اما تومرن.... تو کیل با بیل......
-اما تورمن..!بی سواد...تو کیل بیل..
-حالا همون..بعضی ها پول میگیرند که آدم بکشند...مثلا جرج کلانی تو فیلم امریکا..
-جرج کلونی...تو فیلم آمریکایی...بی سواد!!
حالا همون...بعضی ها هم فقط مخالفاشونو می کشند مثل..
-ای بابا.....حالمو به هم زدی..مرتیکه بی جنبه..اسمشونو بلد نیستی..برای من دم(فتحه!) از هنر می زنی؟!؟!.حالا 2 ماهه نبودی تو دیونه خونه باید انقدر سنگدل و قاتل و خبیث و بی ادب بی نزاکت مستهجن بشی؟!؟!
-نه..
-واقعا این بود اون آرمان های ما؟!؟!
-آفرین...تو هم یاد گرفتی که این دیالوگ رو کجا و به درستی استفاده کنی...
-حالا پشیمونی از کاری که کردی؟!؟!
-من پشیمونم...من نادمم...من دیگه آدم نمی کشم...
-آفرین....عزیزم...حالا که همه چی به خوبی و خوشی تموم شده...اعترافم که کردی...برای حسن ختام برنامه جکتو بگو تا بری زندان..
-باشه...یه روز از یه یارو می پرسند چرا درس می خونی؟!؟!میگه دکتر بشم...پولدار بشم....نیسان بخرم....برم باهاش کار کنم...ها ها ها...
-مرتیکه جلبک زاده...(...)!! پوست کیوی....عصاره ی انبه...(...)!
این گفت و گو در همین مکان و همین زمان به اتمام می رسد...
پ.ن1:معذرت می خواهیم اگر طولانی شد..!!
پ.ن2:پرسپولیس وقتی که می بازد هم قهرمان می شود...زندگی زیباست ..مگه نه؟!
پ.ن3:جیم جارموش قرار است یک فیلم عاشقانه خون آشامی بسازد!!!!!!!جل الخالق...منتظریم استاد!!
همین الان یعنی دقیقا ساعت ۱۱ شب ۲۴ خرداد نوشت:این سیستم آمار وبلاگ ما هم قاطی نموده است!!بازدید امروز ۴۶۸؟!؟!مگه سینماست؟!
پیشنهاد
ببینید:نام جیم جارموش که می آید باید پیشنهاد جارموشی باشد..!!
فیلم غیر متعارف قهوه و سیگار ها...با بازی بیل موری...آلفرد مولینا...روبرتو بنینی...استیو بوشمی...کیت بلانشت...و تام ویتس دیوانه...
تا دیداری دیگر....امیدوار باشید و +!!
لطفا در مدت کوتاهی که در این دیوانه خانه هستید "انسانیت" را زیر پا گذاشته و قدم به دنیای "دیوانگان" بگذارید...